سکوت و آه و بیخوابی... در این شب های ظلمانی بتو خو کرده این قلبم...ز هجرت گریه سر کردم به امیدت شدم راهی...که آیم بهر همراهی ولی هر سو نظر کردم...ز هرجایی گذر کردم گناهم چیست ای جانان؟... که دور افتادم از یاران بیا بس کن فراق ای جان ... پر از اشکست این چشمان پ.ن: - از دوستانی که نظر گذاشتن معذرت میخوام. یه لحظه دستم خورد اشتباهی حذف شد.:(
میان خلسه ای سنگین دلم شد غرق تنهایی.
یقین دانم به دست توست درمان همه دردم
نشاید رو بگردانی و رانی ام ز مهمانی
نشانت را ندیدم من، چرا این راه گم کردم؟
بریده باد دستی که جدا افتاد از دامان
به پایان آمد این عمر و هنوز آخر نشد هجران؟
- به قول شاعری: جسارتاً شعرم اگه غمین بود، به قول خواجه «خاطرم حزین» بود، دعا کنین که حالمون خوب بشه، تا شعرمون یه ریزه مرغوب بشه.
- این دومین شعر یا همون حرفای دلی پشت مانیتوری بود. اشکال بگیرید خوشحال میشم.